جدول جو
جدول جو

معنی نیم وجبی - جستجوی لغت در جدول جو

نیم وجبی
(وَ جَ)
که به اندازۀ نیم وجب است، کوتوله. خردجثه. کوتاه قد، در تداول، دشنام گونه ای است که اطفال را گویند. (یادداشت مؤلف). به اطفال یا اشخاص کوتاه قامت گویند تحقیر را
لغت نامه دهخدا
نیم وجبی
نیم وژگ کوتوله پارسی است آنچه که طول یا ارتفاعش معادل نیم وجب باشد، بسیار کوتاه کوتاه قد
فرهنگ لغت هوشیار
نیم وجبی
((وَ جَ))
بسیار کوتاه، کوتاه قد، آن چه که طول و ارتفاعش معادل نیم وجب باشد
تصویری از نیم وجبی
تصویر نیم وجبی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ جَ)
واحد طول معادل نصف وجب. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
قطعی از قطعهای کاغذ و کتاب
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
جلد چرمی نیم ضربی. جلد تیماجی نیم ضربی. (یادداشت مؤلف). رجوع به ضربی شود
لغت نامه دهخدا
دکان خرد و کوچک، دکان کم عرض، دکانی کوچک که به پهنا و درازای نصف دکانی باشد، نصف دکان که جداگانه به اجاره دهند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب به نیم شب. (یادداشت مؤلف). آنچه در نیم شب وقوع یابد. (فرهنگ فارسی معین). مربوط به نیم شب. در دل شب. در نصف شب:
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند.
حافظ.
بیار می که چو حافظ مدامم استظهار
به گریۀ سحری و دعای نیم شبی است.
حافظ.
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند
به عذر نیم شبی کوش و گریۀ سحری.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ وَ جَ)
به اندازۀ یک وجب. به بلندی یک وجب، مجازاً حقیر و کوچک. (یادداشت مؤلف). مرادف نیم وجبی و آن تعبیری طعن آمیز است کودکی را که قصد نیرنگ یا عمل ناروا دارد: این یک وجبی سر من می خواهد کلاه بگذارد!
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیم وجب
تصویر نیم وجب
واحد طول معادل نصف وجب
فرهنگ لغت هوشیار
بقدریکوجب چیزی که یکوجب درازا داشته باشد، دراز طولانی: دکتر نعمت آقا بالای سر زن می آمد ونسخه های یکوجبی برایش مینوشت، بسیار کوتاه قد: پسره یکوجبی چه حرفهای بزرگ بزرگ می زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک وجبی
تصویر یک وجبی
((~. وَ جَ))
به قدر یک وجب، بسیار کوتاه قد
فرهنگ فارسی معین
کندن نهال شالی از خزانه
فرهنگ گویش مازندرانی